حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 17 روز سن داره

حلما

بدون عنوان

سلام دو سه روزی نبودم چون یه اتفاق بد افتاد برام متاسفانه گاز حموم گرفتم طوری که بی هوش شده بودم بابایی خیلی ترسیده بود منو رسوند بیمارستان منم وقتی به هوش اومدم همش قلبم تند تند می زد و سرم گیج میرفت بیشتر از همه هم نگران نی نی بودم تا از ضربان قلبش اطمینان پیدا کردم  حالم یکم بهتر شد. بابایی زنگ زد به عمه که فردا بیاد پیشم بمونه با اینکه دیر وقت بود عمه هم گفت که نمی تونه فردا بیاد بهد اس داد به خاله خوب عزیز اینا تازه از مسافرت اومده بودن اون موقع شب خواب بودن  خلاصه بابایی گفت حالا که نه خواهر من اومد نه خواهر تو منم نی نی رو به خاطر اسمش سپردم به خواهر جدم حضرت زینب (س)اینقدر به دلم نشست که نگو خوشحال شدم بعد فردا هم ...
29 دی 1393

بدون عنوان

سلام یه خاطره جالب برای دخترم بگم: یه روز که داشتی تو دل مامان تکون میخوردی به بابایی گفتم دستشو بذاره که احساس کنه همین که احساست کرد یهو دستشو کشید دیگه هم نذاشت فکنم ترسید  شایدم به این یقین رسید که واقعا یه چیزی اونجا هست   گفت یه جوری شدم ولی من که هر وقت تو تکون میخوری کلی ذوق میکنم انگار حالم خوب میشه بعضی وقت ها هم خنده ام میگیره دوستان شما چه طور خاطره اینجوری دارید؟ ...
25 دی 1393

سلام

سلام من تازه به جمع مامان ها پیوستم و در حال حاضر نی نی ام 26 هفته های یعنی 6/5 ماهه است قصد دارم از خاطرات دوران بارداریم اینجا براش بنویسم  توی چهار ماهگی فهمیدیم که نی نی مون یه دخمل نازه بعد از دو هفته با کلی کلنجار رفتن با خودمون تصمیم گرفتیم اسمشو حلما بذاریم به معنی بسیار صبور و همچنین از القاب حضرت زینب(س) نظرتون چیه؟؟؟؟ ...
24 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حلما می باشد